نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

نیکان نفس مامان

خاطره شکفتن گل قشنگ زندگی مامان و بابا

1393/4/10 1:34
نویسنده : مامان
178 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گلم

امروز ده ماه و دو روزه شدی قشنگم یکم حال نداری آخه دندون های بالایی رو داری در میاری الهی دورت بگردم مامان که درد می کشی و کاری از دستم بر نمیاد. خوب پیشرفتت خوبه حالا دیگه بابا بابا می کنی واسه خودت حرف میزنی و چهار دست و پا میری و لبه مبل و میز تلوزیون رو میگیری و راه میری  روزی 100 بار از پله های بین حال و اتاق خواب ها بالا میری و پایین میای. با دیدن تابت و دو چرخه ای که بابا جون برات خریده کلی ذوق میکنی و دوستشون داری از بازی فکری جدیدت که اسسمش برج رنگین کمونه خوشت میاد . هماهنگی چشم و دستت حرف نداره توپ رو به سمت مکعب هایی که برات میچینم پرتاب میکنی و 90 درصد مواقع به هدف میزنی و برج رنگین کمون رو بدون کمک میچینی و خراب میکنی.خلاصه یه دم بند نمیشی هزار ماشاا... و من همه کار و زندگیم رو ول کردم و چسبیدم به تو که خدایی نکرده اتفاقی نیفته....

خوب داشتم برات قصه روزهای اول رو تعریف میکردم از لحظه های شیرینی که تو شکم مامان بودی  از اولین باری که صدای قلبت رو شنیدم و کلی از خوشحالی اشک ریختم از اولین تکونی که تو شکمم خوردی و من متوجه شدم و کلی ذوق کردم  از اولین باری که موقع سونو 4 بعدی صورت ماهت رو دیدیم و ازت عکس گرفتیم از خرید های سیسمونی و ... که بگذریم تو اواسط ماه هشتم که دکتر رفتم بعد از معاینه و سونو دکتر گفت آب دور جنین زیاد شده و ممکنه که کوچولو زود تر به دنیا بیاد دو هفته استراحت داد که دوباره برگردم دکتر بعد از دو هفته که رفتم پیش خانم دکتر گفت که دیگه هرچی داخل شکم مامان موندی بسه و باید به دنیا بیای اون هم 20 روز زود تر خلاصه گفت یک هفته تو خونه استراحت کامل میکنم و بعد از اون باید برم بیمارستان تا تو به دنیا بیای. وای که اون یک هفته چقدر سخت گذشت هم اینکه سر جام بشینم و تکون نخورم هم اینکه استرس زود به دنیا اومدنت رو داشته باشم هم اینکه همه چیز رو آماده کنم خوب سخت بود ولی وقتی چشمم رو می بستم و سعی می کردم صورتت رو مجسم کنم همه اینها تموم می شد و فقط لبخند میزدم.

شبی که فرداش قرار بود برم بیمارستان با بابا گلی عکس یادگاری گرفتیم و ساک وسایل من و ساک وسایل پسر قشنگم رو آماده کردیم که فردا صبح راهی بیمارستان بشیم مامان جون و مامانی هم همراه ما اومدن.خلاصه بگم با استرس وارد اتاق عمل شدم پرستار ها و دکتر همش از من سوال های مختف می پرسیدن تا یه کم آروم بشم .می پرسیدن اسم کوچولوت رو چی می خوای بزاری پسره یا دختره دوست داری شبیه کی باشه و کلی از این حرفها خانم دکتر که اومد با دیدنش کلی آروم تر شدم از همون اوایل بارداری هم وقتی خانم دکتر انوری آذر رو میدیدم آرامش خاصی بهم دست می داد خلاصه اون هم کلی با من شوخی کرد و گفت اروم می خوابی وقتی چشمت رو باز کردی کوچولوت تو بغلته.

وقتی چشمم رو باز کردم یه آقایی بالای سرم بود و میگفت خانم بیداری ؟ خانم صدای من رو میشنوی ؟ بگو اسمت چیه؟ خیییییلی درد داشتم ولی به زور جوابش رو دادم داشتن  می بردنم تو اتاقم تو راه مامان جون رو هم دیدم بعد که بردنم تو اتاق چشمم دنبال یه چیزی می گشت کل اتاق رو با چشمم دور زدم بعد قبل از هر حرفی گفتم بچم کجاست؟ می خوام ببینمش.و مامان جون گفت الان میارنش و بعد از چند دقیقه بابا با یه خانم پرستار از در اتاق اومدن داخل و تو توی بغل خانم پرستار بودی وقتی تو رو تو بغلم گذاشتن اولش باورم نمی شد که بچه من باشی  بعد که خانم پرستار گفت باید بهت شیر بدم و من تا می می رو با کمک پرستار تو دهنت گذاشتم و تو شروع کردی به مکیدن سیل اشک از چشمهای مامان راه افتاد حالا گریه نکن کی گریه کن نمیدونم چه حسی بود نمیدونم چه حالی بود ولی خیییییییییییلی خاص بود خیلی نااااااااااااااااااااااااب بود وااااااااای همین الانش هم داره اشکم در میادگریه واقعا بزرگترین لذت دنیا مادر شدنه خدایا شکرت پسرم تو بغلم بود تند و تند می می میخورد و من همه دردها رو فراموش کردم همه کسایی که دور و برم بودن رو فراموش کردم انگار فقط تو بودی و من انگار این دنیا فقط برای ما آفریده شده بود نمیتونستم چشم ازت بردارم مامان اینقدر پاک  و معصوم بودی اینقدر چهرت نورانی بود که نمیتونستم نگاهت نکنم بابا هم فقط می خندید و میگفت گریه نکن برای چی گریه میکنی نگاهش کن ببین شبیه منه ها به باباش رفته و می خواست منو بخندونه و ....

آره پسر گلم قشنگم نفسم تو بزرگترین هدیه خدا هستی و من همیشه خدا رو شکر میکنم و ازش می خوام همیشه سالم و سلامت باشی .این هم از قصه ورودت به زندگی قشنگ ما که با اومدنت قشنگ تر شد.

قربون شکل ماهت برم که اینقدر قشنگ خوابیدی دوستت دارم عزیز دلم  عاشقتم نفسس بوس بوس شب به خیر کوچولوی مامانبوسمحبتبای بای

پسندها (2)

نظرات (0)