نیکاننیکان، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

نیکان نفس مامان

شیرین کاری های قند و عسل مامان (2)

سلام عسل مامان امروز می خوام یه کم از شیرین کاری هات بگم فدات شم. اول از همه اینکه عااااااشق جک و ج.نوری مامان از گربه تاااااا مورچه، دیده و ندیده از همه حیوانات خوشت میاد.صدای حیواناتی مثل گربه،سگ،مرغ و خروس و جوجه ، کبوتر، زنبور و  اسب و الاغ و اردک و گاو و ببیی و قورباغه و ببر و حتی ماهی رو هم در میاری فکر کن!!!!!! صدای ماهی .وقتی بهت میگیم ماهی چی میگه دهنت رو بی صدا باز و بسته میکنی .واااااای که چقدر ناز می شی مامان. تقریبا 20 کلمه رو بلدی بگی.مثلا بابا،مامان، هَم، محمد، دایی،عمه،قرص، باز، دَر، وودی(مرد گاوچرون تو کارتون داستان اسباب بازی)، باب(باب اسفنجی)،ساعت، جیز،کنتر(کنترل تلوزیون)، آبه، برق، پول، پوپ(توپ) ، ماشی(م...
14 آبان 1393

پسر گلم زودتر خوب شوووووووو

سلام مامان جون این روز ها باز حال و احوال نداری.پسرم مریض شده.... عسلم حالش خوب نیست.....هم سرما خوردی و گلوت التهاب و زخم پیدا کرده .  هم دندون در می آری و هم در تست برنج موفق نبودیم فدات شم البته از تست برنج 10 روزی می گذره ولی هنوز سر جای اولت بر نگشتی فدات شم. خدایا به همین روز های عزیز محرم قسمت می دم به علی اصغر حسین (ع) سلامتی کامل رو به همه نی نی ها خصوصا پسر گلم هدیه کنی.آمییین مامان به قربونت زود تر خوب شو ...
11 آبان 1393

یه درس کوچیک اما بزرگ

سلام عزیز دل مامان امیدوارم الان که داری این مطلب رو می خونی سر حال و تندرست باشی عزیز دلم. دیروز رفته بودیم خونه مامان جون جیگر.من و مامان جونی و بابا و دایی هادی نشسته بودیم و من هم پازل اشکال هندسی رو گذاشتم جلوت و گفتم پسر گلم بیاد یه دونه این پازل ها رو درست کنه ... شما هم با خنده اشکال رو دستت گرفتی که سر جاشون بزاری اولین شکل دایره بود وقتی درست سر جاش گذاشتی من و بابا و دایی و مامان جون لبخند زدیم و با تکون سر تحسینت کردیم ولی .......  ولی شما یه نگاهی به ما انداختی و با یه قیافه شیرین و جدی شروع کردی به دست زدن و مرتب سرت رو تکون می دادی و می گفتی دَس دَس دَس.... واااای ما رو میگی ترکیدیم از خنده و شروع کردیم به تشویق شم...
10 آبان 1393

وااااااای بالاخره مرخصی تموم شد

سلام نفسم بالاخره این نه ماه مرخصی و تابستون و ... تموم شد و رسید روزی که باید بزارمت و برم سر کار بله پسرم تا چشم به هم زدیم این یکسال هم تموم شد و من از دیروز رسما کارم شروع شد.حالا خدا رو  شکر که مجبور نیستم صبح زود از خونه ببرمت بیرون و مهد بزارمت.دست هر دو تا عزیز جون ها درد نکنه مخصوصا عزیز جون جیگری. درسته که سر کار سرم شلوغ میشه مامان جون ولی مشغول هر کاری هم باشم تمام مدت یه گوشه ای قلبم و ذهنم پیش شماست مامان جونی.عاشقتم ... دوست دارم...... فدات میشم........ ...
3 مهر 1393

تولد یک سالگیت مبارک عزیز دلم

امشب 6شهریور 1393 اولین سالگرد تولد پسر گلم شازده کوچولو آقا نیکان هست. خیلی دوست داشتیم یه جشن مفصل بگیریم و همه رو دعوت کنیم ولی به خاطر آلرژی و اینکه پسرم کمتر اذیت بشه ترجیح دادیم یه جشن خودمونه با حضور خانواده مامان و خانواده بابا برگذار کنیم بعد از ظهر شما رو فرستادم بری خونه عزیز جون تا من و خاله المیرا خونه رو تزیین کین و همه چیز رو آماده کنیم البته باز هم به خاطر همون مساله که گفتم همه میمونها گفتند که بعد از شام تشریف میارن برا جشن. جونم برات بگه که وقتی غروب بابا آوردت خونه از دیدن تزیینات جشن و بادکنک ها سر از پا نمیشناختی همش دستجات بالا می گرفتی و جیغ میکشیدی و می خندیدی من هم چند تا بادکنک برات نگهداشته بودم که کلی باهاشون باز...
3 مهر 1393

عروسی دایی نوید و اولین مسافرت شازده کوچولو

سلام پسر گلم. خوبی مامان فدا؟ از اسم مطلب معلوم کهمیخورم برات عروسی دایی نوید رو تعریف کنم. از آقای کردنت تو عروسی از اینکه خیییییلی پسر خوبی بودی و کلی بهمون خوش گذشت.ازت ممنونم مامان.  بعد از عروسی با عزیزجون و المیرا خاله اینا رفتیم مسافرت به شمال این اولین مسافرت پسرم بود الهی فداش بشم کلی خوش گذشت بهمون. از دریا نگو که انگار تمام دنیا رو بهت داده بودن. وقتی بابا بردت تو آب  کلی بازی و شادی می کردی دست و پا میزدی و جیغ می کشیدی وقتی هم از بین اوردت بیرون همش می خواستی برگردی تو آب میزاشتیمت ساحل و عین لاکپشت هایی که تازه از تخم در اومدن چهار دست و پا تند تند می رفتی سمت دریا پسرم.جالب این بود که اصلا نمیترسیدی پسر شجاع خودم...
3 مهر 1393

بعد از این همه وقت

سلام مامان جون.چند وقته که نتونستم برات مطلب  بنویسم خودت که در جریان همه چیز بودی عزیز دلم.اول اسباب کشی بعد عروسی دایی بعد مسافرت به شمال و بعدش هم که نت نداشتیم تاااااااااا دیشب. خلاصه ببخشید مامان. راستییییی این وسط مسطا تولدت هم بود.گل پسرم یک ساله شده هزار ماشالا. خوب فعلا که از خواب بیدار شدی و داری وول میخوری که بیام برت دارم. تا اینجا رو داشته باش تا دونه دونه برات تعریف کنم قربون شکل ماهت. ...
19 شهريور 1393

خدایااااااااااااااااااااااا

            سلام مامان به قربونش.ساعت داره یک نصف شب میشه.امشب شب قدره مامان. امشب سرنوشت یکساله هر کسی رقم می خوره و آرزو هات رو می تونی امشب از خدا بگیری من  هم چند تا آرزو دارم مامان اون هم عاقبت به خیری پسرم هست و سلامتی اعضای خانوادمون. از صمیم قلبم از خدا می خوام  در راه خدا قدم برداری همیشه و خدا تو هیچ لحظه از زندگیت به حال خودت رهات نکنه مامان که اگر خدا باهات باشه همممممممممه چیز داری فدات شم. از خدا می خوام تا سال بعد این موقع سلامتی کاملت رو بدست آورده باشی و بتونی همه خوراکی ها رو بخوری مامان فدات. تو هم با دست های کوچیکت و قلب بزر'ت برا مامان و بابا دعا...
30 تير 1393

شیرین کاری های قند عسل مامان و بابا

سلام مامان.الهی دورت بگردم که باز تو خواب نازی و من فرصت کردم بعد از رسیدگی به کار های خونه لابه لای انجام کارهای پایان نامه و خورده فرمایشات استاد عزیزم دکتر کرامتی یه سری هم به وبلاگت بزنم و دو خط برات بنویسم.راستی امروز چهارمین دندونت هم در اومد به مبارکی وان شاا... هرچه زود تر بتونی غذا بخوری و این آلرژی دست از سرت برداره و دندون های قشنگت هم از آکبندی در بیاد خوب قصه به دنیا اومدنت رو برات تعریف کردم مامان. بزار یه کم از خودت و شیرین کاریهات بگم. جونم برات بگه مامان جون که حسابی دردری شدی جرات نمیکنیم در رارو ره باز کنیم چون بعد با ذوق میری طرف در که بریم بیرون اگر هم در رو ببندیم  وااااای گریه..... گریه ..... گریه. عاشق ...
24 تير 1393